معرفی کتاب همهی خوبیهایت
کتاب همهی
خوبیهایت، داستانی تاثیرگذار، سرشار از احساس و قدرتمند از نویسندۀ پرفروش نیویورک
تایمز، کالین هوور است. این کتاب در خصوص زوجی است که آینده آنها به وعدههای گذشتهشان
بستگی دارد. کالین هوور به ما تاکید میکند که قدرت بیکران عشق همان منجی موعود انسانهاست.
کالین هوور (Colleen Hoover)، نویسندۀ آثار پرفروش
نیویوک تایمز، همچون «ما تمامش میکنیم!» و «اسیر سرنوشت» است که به مدت 3 سال متوالی
توانست جایزهی بهترین نویسنده از دیدگاه خوانندگان را کسب کند. او در کتابهایش با
مهارت تمام عواطف و احساسات شما را درگیر میکند. کتاب همهی خوبیهایت (All your perfects) را نیز با همین احساسات
عمیق نوشته است.
عشق بیعیب
و نقص کین و گراهام با ازدواج نادرستشان مورد تهدید قرار گرفته است. خاطرات، اشتباهات
و رازهایی که آنها سالها ساختهاند حالا از هم پاشیده. یکی از چیزهایی که میتواند
زندگی آنها را نجات دهد این است که رابطهشان را به سمت بهبودی پیش ببرند. در فصلهای
این کتاب، روند شکلگیری و پیشروی این رابطه مرور میشود. رابطهای که تا مرز فروپاشی
پیش میرود و بعد مانند آتش زیر خاکستر جان میگیرد.
در بخشی از کتاب همهی
خوبیهایت میخوانیم:
زمانى که
به طبقهى مورد نظر رسیدم؛ از آسانسور خارج شدم و با دیدن مرد جوانى که دقیقا جلوى
آپارتمان اتان مشغول قدم زدن بود، اندکى درنگ کردم. او سه گام برداشت و به سمت در آپارتمان
اتان نگاه کرد؛ سپس چرخید و همان مسیر را با سه گام طى نمود و دوباره به در آپارتمان
نگاه مىانداخت. حرکات او را زیر نظر گرفتم و همانجا ایستادم. امیدوار بودم خسته شده
و از آنجا برود، اما واضح بود که قصد رفتن ندارد. او فقط در طول راهرو به طور رفت
و برگشت قدم مىزد و مرتب به در آپارتمان اتان نگاه مىکرد. او را نمىشناختم پس دوست
اتان نبود، اگر بود قطعا اتان مرا به او معرفى کرده بود.
بالأخره
به سمت آپارتمان اتان حرکت کردم؛ گلویم را صاف کردم تا شروع به صحبت کنم. مرد جوان
به سمت من چرخید، بدون توجه به او مسیر خود به سمت در آپارتمان را ادامه دادم. امیدوار
بودم متوجه شود که دقیقا سر راه من ایستاده است. مرد جوان خود را کنار کشید و راه را
برایم باز کرد، سعى کردم با او تماس چشمى برقرار نکنم. داخل کیفم را براى یافتن کلید
جستجو کردم. زمانی که قصد بازکردن در را داشتم؛ دستش را بر روى در گذاشت و گفت: «مىخواى
برى تو؟!»
ابتدا به
او و سپس به در آپارتمان اتان نگاه کردم. چرا این پرسش را مطرح کرد؟ از اینکه در راهرو
تنها بودم و یک مرد جوان سر راهم قرار داشت؛ ترسیدم! ضربان قلبم افزایش یافت. شاید
منتظر بود در آپارتمان را باز کنم و او به من حمله کند. آیا او مىدانست که اتان در
خانه نیست؟ آیا مىدانست که من تنها به آنجا رفتهام؟
گلویم را
صاف کرده و سعى کردم وحشت خود را پنهان کنم. به نظر مىرسید که آن مرد جوان قصد مزاحمت
ندارد و ابدا خطرناک نیست، اما یک ذات خبیث را نمىتوان از ظاهر افراد تشخیص داد و
قضاوت در خصوص افراد با توجه به ظاهر آنها اشتباه است.
0 نظر